زندگی روزمره زنی در آستانه چهل سالگی
زندگی روزمره زنی در آستانه چهل سالگی

زندگی روزمره زنی در آستانه چهل سالگی

تضادهای درونی

بلاگفا

نیازمندیها: دوست

+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 11:59 شماره پست: 33

من همیشه سریال Desperate Housewives را نصفه و نیمه دیده بودم یکی قدیمی یکی جدید و کلا هر قسمتی که به دستم میرسید و یا گاهی از شبکه e2 ترکیه و با زیر نویس ترکی که با اینکه حتی فقط به صرف دیدنش کلی خر کیف میشدم آنطوری که دوست داشتم و کافی باشد نمیچسبید. خیلی به صرافت خریدنش نیافتاده بودم و دنبال قضیه را نگرفتم شاید به این دلیل که میدانستم قطعا خودم تنهایی خواهم دید، اما اخیرا سایت بسیار خوب و دوست داشتنیی را یافتم که تمامی قسمت های 8 فصل را بی دردسر برای دانلود گذاشته و چند روزیست مشتری پرو پا قرصش شده ام.

اصولا من عادت دارم وقتی همه دارند راجع به فیلمی صحبت میکنند و یا غرق سریالی هستند دست نگه داشته و صبر کنم آب ها از آسیا بیافتد و به دور از تمام داوری های دیگران اثر مورد نظر را تماشا کنم و خودم شخصا حال قضیه را ببرم.

نمونه اش همین چند وقت پیش در مورد سه گانه Richard Linklater اتفاق افتاد. حالا البته دو فیلم قدیمی را دیده ام و فعلا باید صبر کنم چند صباحی از ارائه اثر سوم بگذرد تا فقط بشود مال خود خودم. لذت دیگری که در این حرکت نهفته است این است که معمولا دیگر کسی ریزه کاری ها را یادش نمی آید و تو و دوستانت (عوامل فیلم یا سریال) فقط رفیق هم هستید و کسی بینتان نیست، که بخواهد نظرتان را راجع به دیگری تغییر دهد.

حالا حالا ها غرق در لذت داشتن دوستانی هستم که خودم و خانه ام و زندگیم را درست وسط محله شان و در میان جمعشان تصور میکنم.

ایکاش در دنیای واقعی هم میشد باین راحتی دوست یافت.

بلاگفا

Before Sunset
+ نوشته شده در سه شنبه نهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 16:1 شماره پست: 31

من روزهای سه شنبه وقت آزاد بسیار زیادی دارم از آن جهت که خودم هستم و خودم. "م" کارش شیفتی ست و سه شنبه ها وقتم کاملا مال خودم است. خیلی ذوق دارم که زودتر ساعت کاریم تمام شود به خانه برگردم چای درست کنم سیگار را بغل دستش بگذارم و فیلم Before Sunset را ببینم.

من تنهایی فیلم دیدن را خیلی دوست دارم. یک وقت هایی مثلا توی قهر که باشی فیلم دیدن خیلی می چسبد. دنیایت کاملا جدا می شود و تنها نمیمانی. شخصیت های فیلم میشوند دوستانت و قصه شان را برایت تعریف میکنند. آن دیگری هم که مثلا نمیخواهد وسط دنیای تو قرار بگیرد یا حتی گوشه کنارش بپلکد، خودش را با بی مزه ترین چیزها سرگرم میکند. و تو با دوستانت میخندی به هیجان میآیی و جالب است که از گوشه چشم میبینی شخص مورد نظر با شنیدن صدای خنده زیر چشمی تو و دوستان 2ساعته ات را میپاید ولی همچنان به روی مبارک نمی آورد که چقدر دلش میخواست دوتایی فیلم ببینید. من Before Sunrise را در چنین شرایطی دیدم، و کلی کیف داشت. بعدش آشتی کردیم چون من احمق نمیتوانم ادای آدم های بیش از حد جدی و متوقع را دربیاورم و کلا از این بزرگ بازی ها خنده ام میگیرد . دوست دارم بچه بمانم. زود آشتی کنم و دوباره همه چیز را با همبازیم قسمت کنم.