خانه عناوین مطالب تماس با من

زندگی روزمره زنی در آستانه چهل سالگی

تضادهای درونی

زندگی روزمره زنی در آستانه چهل سالگی

تضادهای درونی

روزانه‌ها

همه
  • روزهای زندگی مریم مهتدی در گیلان آرزوی من این است...

پیوندها

  • تانزانیا
  • کافه کافکا
  • آنالی اکبری
  • قناری معدن
  • صفحه سیزده
  • بوی عود عطر ارل گری
  • توت فرنگی روی خامه
  • من در بلاگفا یادش بخیر
  • خیاط باشی
  • ماهی طلا
  • وصله پینه

ابر برجسب

چیزهای نفرت انگیز آدمک های درون کارگاه روزهای سگی بحران میانسالی بمانی تاکسی شنفت ها به امید یه حال خوب عزیزم ببخشید فرزند لدفن ازت متنفرم هیولای چشم عسلی یاد من باشد تنها هستم چیزهای خوب ته فنجان قهوه ام انتخاب اشتباه یادداشت های بلاگفا

بایگانی

  • خرداد 1395 2
  • اسفند 1394 1
  • آذر 1394 1
  • آبان 1394 1
  • مهر 1394 2
  • شهریور 1394 2
  • مرداد 1394 1
  • تیر 1394 3
  • خرداد 1394 9
  • دی 1392 1
  • آذر 1392 1
  • آبان 1392 2
  • مهر 1392 6
  • شهریور 1392 1

تقویم

خرداد 1395
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31

آمار : 32552 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • 22 دوشنبه 31 خرداد 1395 14:03
    بحران میانسالی در ویکی پدیا اینطور تعریف شده: " بحران میانسالی وضعیتی احساسی از شک و اضطراب است که در آن شخص بدلیل درک این که نیمی از دورهٔ زندگی وی گذشته است، ناآرام می‌گردد. این حالت معمولاً بازتاب‌هایی از شیوه‌ای که شخص زندگی‌اش را تا کنون بدان شیوه گذرانده است را شامل می‌شود و معمولاً با احساسی مبتنی بر اینکه...
  • 21 سه‌شنبه 25 خرداد 1395 14:05
    سلام بعد از این همه مدت حوصله ندارم توضیح بدهم که کجا بودم و چرا نبودم و چه بهم گذشته که اینقدر پرخاشگر و روانی شده‌ام، حوصله دروغ ساختن ندارم راستش. حوصله راست گفتن را الآن دارم و راست این است که من هیچ جا نبوده‌ام و هیچ چیز حادی را از سر نگذرانده‌ام. اتفاقا ساکت نشسته بودم و با فیدلی فقط می‌خواندم. کار می‌کردم، و...
  • 20 یکشنبه 16 اسفند 1394 13:16
    باید یک قوطی ای، تیوپی، کاسه ای چیزی کرم مرطوب کننده با خودم بیاورم به کارگاه. کرم یا لوسیون.دستانم در اثر شستشوی مدام خشک و زشت شده اند. کار زیاد دارم. خانه تکانی هم پروژه هم چنان در حال اجراست. البته به نظرم یک طور گربه شور مانندی شده. نمی دانم چرا. شیشه ها، پرده ها، ظرف های داخل کابینت، لباس های توی کمدها و کشوها...
  • 19 (عشقبازی تلگرامی) چهارشنبه 11 آذر 1394 17:58
    پدرم برای مادرم استیکر باب اسفنجی و اسمورف فرستاده، بعد یادش می دهد که "بزن روی استیکر حالا برای خودت دانلودش کن. حالا تو هم داری، بفرست دیگه، بفرست برای من" من؟؟؟ دورشان میگردم...
  • 18 چهارشنبه 13 آبان 1394 11:15
    همین که یاد گرفته ام کمتر مادری کنم برای مردی که خودش مادر دارد، نشانه خوبی ست. همین که تمرین می کنم زندگی ام را بکنم بی اینکه تحت تاثیر رابطه ای که او به بالا و پایین می کشدش باشم حتی با اینکه به کوه کندن می ماند از سختی، اما به خودم امیدوارم می کند. سختی خوب است. سخت تر می شوم و این خوب است. پ.ن: سخت تر شدن خوب است؟
  • 17 سه‌شنبه 28 مهر 1394 11:01
    گاهی دلم می خواهد یک دختر داشته باشم، نامش را "بمانی" بگذارم مثلا. برای هم "مادر و دختر" ی کنیم، بنظرم رنگ رابطه مادر و دختری رنگ طلایی آفتاب است. خودم و مادر عزیزتر از جانم، و باز خودم و آرزوی "بمانی". سر صبح موهای نرمش را پشت پنجره ای که آفتاب کمرنگ پاییزی پرش کرده شانه کنم، ببافم......
  • 16 جمعه 17 مهر 1394 02:08
    روی یک تکه کاغذ نوشتم "زندگی هنوز خوشگلیاشو داره" و چسباندمش به در یخچال...
  • 15 سه‌شنبه 31 شهریور 1394 20:19
    ممکن است بگندم، یا از فرط فاصله‌ای که میان خودم و خودم افتاده روحم جر بخورد. چندی‌ست خواب هایم هم دیگر کمکی نمی‌کنند. حتی ته مانده انرژی شبانه‌ام را هم می‌کشند بیرون و خرج خلق تصاویر چندشناک می‌کنند. "آدم‌هایی با ظاهر اشتباهی". گیر کرده‌ام. میان وضعیت درونی خفقان‌آور افسردگی با ظاهری آرام و معقول و گاهی حتی...
  • 14 پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 10:42
    بار دیگر فاک یو بلاگفا... انگیزه نوشتن تو نبودی، سفیدی کاغذ نبود، جسارت قلم بود که سیاهی هایم را بیرون می کشید. یک جور قدح اندیشه پروفسور آلبوس دامبلدور مهربان، که تو آن نبودی.
  • 13 یکشنبه 25 مرداد 1394 11:30
    چیزی نوجوانی‌ام را، جوانی‌ام را بلعیده، موجودی آرزوهایم را خورده و من این همه سال خواب بودم. خواب می‌دیدم که زندگی می‌کنم، خواب می‌دیدم که می‌رسم، که شکست می‌خورم. حالا آرام آرام بیدار می‌شوم، متعجب و پر حسرت، پر شتاب و نگران، زمان به سان آبی از بین انگشتانم به برهوت می‌ریزد. من بیدار شده‌ام، هشیاری نیمه جانم را جمع...
  • 12 چهارشنبه 24 تیر 1394 09:12
    درسته که بلاگ اسکای خیلی کامل و راحت و خوبه اما دارم وسایلمو جمع میکنم که برگردم به آدرس قبلی .
  • 11 سه‌شنبه 23 تیر 1394 10:21
    مادربزرگ بهتر از برگ گلم را از دست دادم.
  • 10 چهارشنبه 3 تیر 1394 09:52
    به سلامتی بلاگفا حالش خوب شده یا نشده؟ الان ما اونجا پست بذاریم یا نذاریم؟ طبیب بالا سر آقای شیرازی ببریم یا نبریم؟ پستای قدیممونو از اونور برداریم بیاریم اینور یا پستای جدیدمون رو از اینور برداریم ببریم اونور؟
  • 9 پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 11:33
    صبح شده خوابم می‌آید. صبحانه نخورده از در بیرون می‌زنم در حالی که کیسه زباله بسیار سنگینی به دست دارم. سر کار هستم آقای رییس سرما خورده و کولر را خاموش می‌کند، من با پوششی مضاعف جور رییس مریض را هم می‌کشم، خسته ام. ساعت کاری تمام می‌شود. سوار تاکسی می‌شوم، آقای مسافر بغلی لنگش را دو برابر عرض شانه نحیفش باز کرده و با...
  • 8 شنبه 16 خرداد 1394 10:20
    نیمه شعبان با دختری که مدت ها دوستش بوده عقد کرده اند، پیش خود من چندین و چند بار به عشقش به دخترک اعتراف کرده و در جواب من که گفتمش ازدواج برای تو زود است، آمادگی نداری، پول نداری، سرباز فراری هستی، به مشکل برمیخوری و... گفته است نمیتوانم بگذارم از چنگم بیرونش کنند. دخترک خواستگار زیاد دارد و... امروز به مناسبت...
  • 7 سه‌شنبه 12 خرداد 1394 14:06
    آرزوها دست از سرم بر نمیدارند، با اینکه میدانند فعلا ول معطل اند اما میخواهند بیایند توی دستهایم. طفلکی دست هایم اما گنگ مانده اند. آخر تا حالا آرزو نیافته اند. میدانم گاهی مزخرف میبافم اما این را هم میدانم که مثلا خیلی وقت ها همه چیز مزخرف است و تو هیچ چاره دیگری نداری جز آنکه مزخرف ها را به هم ببافی و جایی روی یک...
  • 6 سه‌شنبه 12 خرداد 1394 11:34
    زندگی جیره مختصری ست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد... شعر: سهراب سپهر ی عکس: http://interiordesignfiles.com/
  • 5 سه‌شنبه 12 خرداد 1394 08:32
    به نظرم ازدواج بی کیفیت ترین دستاورد بشر است، بس که در کوچکترین تلاطم رنگ میبازد، میماند رنگ میبازد، میخواهی بشویی اش، پاکش کنی رنگ میبازد، و سر آخر با کوچکترین تلنگری جر میخورد طوری که از تار و پود پوسیده اش پرز بی تفاوتی میریزد، پوسیدگی توقع، و خستگی و کهنگی و بوی نا تنها چیزی ست از این متاع که وقیحانه باقی میماند....
  • 4 سه‌شنبه 12 خرداد 1394 08:30
    تولد برخاستن است، زندگی راه است، قدم به قدم انتخاب است و تصمیم است و ترجیح است و احترام است و عشق است و شکست است و عشق است و انتخاب. مرگ ولی همان رسیدن است.
  • 3 دوشنبه 11 خرداد 1394 14:52
    از مرد ایرانی همین قدر میدانم که بزرگترین و حرفه ای ترین مصرف کننده عالم است.
  • 2 دوشنبه 11 خرداد 1394 14:48
    بالاخره یک روز آب تمام می شود، نفت تمام می شود، گاز تمام می شود، هوایی که نفسش میکشیم تمام می شود. مثل انسانیت که تمام شد و ما عادت کردیم، یک روز به تمام شدن اینها هم عادت میکنیم.
  • 1 دوشنبه 11 خرداد 1394 14:43
    بلاگفا همان بلاگفاک است.
  • بلاگفا دوشنبه 9 دی 1392 10:32
    من و اثرات سرما + نوشته شده در دوشنبه نهم دی ۱۳۹۲ ساعت 0:10 شماره پست: 44 شده که خیلی سردم باشد و تصور گرمی آتش یک شومینه هیزمی یا حرارت بخاری لرزم را بگیرد، شده که تشنه باشم و لیوان نوشابه خنکی را مجسم کنم که دانه های عرق بر شیشه اش نشسته و همین عطشم را کمتر کند، پیش آمده که در شروع یک صبح زمستانی خیلی خواب آلوده...
  • بلاگفا سه‌شنبه 19 آذر 1392 10:38
    شاید آخر این پست همه از من متنفر شدند + نوشته شده در سه شنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 20:58 شماره پست: 43 دلیلی نمیبینم بیچارگی خودم را بیش از این از شما مخفی کنم. هفته هاست که سر این موضوع با خودم به نتیجه نمیرسم و حالا تصمیم گرفتم جریان را برایتان تعریف کنم، جریانی که باعث شد از خودم بیرون بیایم، روبروی خودم بایستم، و...
  • بلاگفا دوشنبه 20 آبان 1392 10:53
    عزاداری بهانه ست آمدیم هیات خودمان را بنمایانیم + نوشته شده در دوشنبه بیستم آبان ۱۳۹۲ ساعت 15:24 شماره پست: 39 حکایت آن امام سوم شیعیان و واقعه عاشورا توی ذهن همه ما کمی پر رنگ تر از دیگر موارد دین اسلام باقی مانده. به چرایش و چگونگیش کاری ندارم که مطلب زیاد است و حافظه ها پر. این حس مشترک همه ما ایرانیهاست که چند روز...
  • بلاگفا چهارشنبه 8 آبان 1392 11:04
    درد دل + نوشته شده در چهارشنبه هشتم آبان ۱۳۹۲ ساعت 14:32 شماره پست: 37 مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است خوش ندارم خودم را سانسور کنم، دلم نمیخواهد این کنج دوست داشتنی، اینجا که برایم مثل لب ساحل میماند، که برایم مثل یک تراس سرسبز بزرگ با میز و صندلی حصیری و رومیزی چهارخانه قرمز گل دوزی شده دنج و دوست...
  • بلاگفا دوشنبه 29 مهر 1392 11:21
    یک صبح پاییزی + نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 11:10 شماره پست: 35 سنگفرش تیره و ضمخت خیابان خیس است. من خیابان خیس را از همه چیز بیشتر دوست دارم، اصلا به نظرم ترکیب نارنجی و زرد برگ های پاییزی با تیرگی این سنگ فرش ها زیباترین تصویر عالم است که میتوانی در یک صبح سرد و نمناک با ولع تمام به دیده فرو بدهی....
  • بلاگفا سه‌شنبه 23 مهر 1392 11:22
    جشن در آشپزخانه + نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۲ ساعت 11:12 شماره پست: 34 از دلسوزی برای خود هیچ چیزی عاید آدمی نمیشود این را خوب میدانم ولی هربار دلیلی میتراشم تا بنشینم گوشه ای یا مثلا کز کنم گوشه دیگری و هی خموده تر شوم و هی بیشتر ننه من غریبم درونی در بیاورم و خودم را هی برای خودم ننر کنم. این را یادتان...
  • بلاگفا پنج‌شنبه 18 مهر 1392 11:25
    نیازمندیها: دوست + نوشته شده در پنجشنبه هجدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 11:59 شماره پست: 33 من همیشه سریال Desperate Housewives را نصفه و نیمه دیده بودم یکی قدیمی یکی جدید و کلا هر قسمتی که به دستم میرسید و یا گاهی از شبکه e2 ترکیه و با زیر نویس ترکی که با اینکه حتی فقط به صرف دیدنش کلی خر کیف میشدم آنطوری که دوست داشتم و کافی...
  • بلاگفا شنبه 13 مهر 1392 11:44
    حکایت خودآزاری + نوشته شده در شنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 16:44 شماره پست: 32 خنده دار است که بگویم دست خودم نیست، مگر میشود آدم کاری را بر خلاف میل باطنی اش با پشتکار تمام انجام دهد و بعد تمام طول روز حالش ضمن به هم خوردن بسیار بد و گرفته هم باشد؟ نه یک جای کار میلنگد، یا واقعا از عذاب دادن خودم لذت میبرم و این شروع یک...
  • 33
  • صفحه 1
  • 2